تمايز اساسى ديدگاهها و نظرياتى كه درباره شرايط مشروعيت نظام سياسى بحث كردهاند، مربوط به حوزه مبانى آنهاست. در مقاله حاضر سعى شده است تا مبانى نظريه حكومت دينى - اسلامى - شيعى، با تأكيد بر نظريه ولايت فقيه، مورد بحث قرار گيرد. در اين راستا، در مبانى هستى شناسى به نوع نگاه دين و دينداران به آغاز و انجام هستى و لزوم هدايت و راهبرى انسان در اين سير و مسير پرداخته شده است؛ در مبانى انسان شناسى نيز سعى شده است تا نگاه فرازمانى قرآن به انسان، از طريق تشريح ويژگىهاى فرازمانى انسان تحليل شود. در همين قسمت توضيح داده شده است كه انسانها، با توجه به ويژگىهاى ذاتىشان، مىتوانند ويژگىهايى را نيز كسب كنند. همين قدرت انتخاب انسان باعث مىشود او سياستى دينى يا غيردينى را در پيش بگيرد. در ادامه از پيش فرضهاى مربوط به نظام سياسى در آموزههاى اسلامى سخن گفته شده است.
واژههاى كليدى: ولايت فقيه، هستى شناسى، انسان شناسى و نظام سياسى اسلام.
انديشه و عمل سياسى از آنجا كه مربوط به زندگى سياسى و اجتماعى است، به تبع زندگى سياسى و اجتماعى كه امرى متغير است، لازم است انعطافپذير باشد؛ اما از آن جهت كه مبتنى بر آموزههاى دينى است، نمىتواند پاىبند مبانى و اصول ثابتى نباشد. انديشه سياسى اسلام، امر متغيرى است كه در دايره مبانى و اصول ثابتى در جريان است. مبانى، ثابت و فرا زمانى است، در حالى كه اصول، ثابت اما منعطف است. انديشهها و رفتارهاى سياسى لازم است بر حسب زمان و شرايط و مقتضيات منعطف و متغير باشد. روشن است كه اين مبانى و اصول فرازمانى است و توضيح دهنده انديشه و عمل سياسى معصومين و غير معصومين مىباشد. براى ايضاح مبانى و اصول، گفتنى است كه ويژگى فرازمانى بودن باعث شده است تا ماهيت بحث از مبانى از قبيل مباحث فلسفه و كلام سياسى باشد؛ در حالى كه بحث اصول و قواعد عمدتاً زيرمجموعه اصول فقه، قواعد فقه و حتى خود فقه قرار مىگيرد كه لازم است در مقاله مستقلى مورد بحث قرار گيرد.
از پديدههاى عالم، طبقه بندىهاى مختلفى صورت گرفته است. از منظر بحث حاضر پديدههاى عالم را در سه گروه طبقهبندى مىكنيم:
1. پديدههاى مكانيكى: پديدههايى كه متشكل از يك يا چند عامل فيزيكى - شيميايى هستند. در شناخت اين پديدهها اختلاف نظر كمتر پيش مىآيد؛
2. پديدههاى ارگانيكى: پديدههايى كه علاوه بر عامل يا عوامل فيزيكى - شيميايى، از عامل حيات و زندگى نيز برخوردارند. در شناخت اين نوع پديدهها نيز اختلاف نظر كمتر بروز مىكند و اگر هم اختلافى وجود داشته باشد، براى زندگى اجتماعى سرنوشت ساز نخواهد بود؛
3. پديدههاى سوپرارگانيك: پديدههايى كه علاوه بر عوامل فيزيكى و حياتى، واجد عامل جديدى به نام عامل «معنا» هستند. از آنجا كه عامل «معنا» از منظر ارزشها، فرهنگها و انسانهاى مختلف، متفاوت مىشود، پديدههاى سوپرارگانيك با معانى متفاوت و گاهى اوقات متعارض و متضاد خلق مىشوند. اختلاف نظر در اين نوع از پديدهها فراوان است. ضمن اينكه هر نوع اختلافى در اين عرصه ممكن است كه تبديل شود. جنگهاى دينى، مذهبى، قومى، سياسى و ... تماماً بر چنين شكافهايى قرار دارند. به پديدههاى دسته سوم پديدههاى اجتماعى - فرهنگى نيز گفته مىشود؛ به تعبيرى، هر پديدهاى كه بتواند انديشه و معنايى را «تجسّم» و «عينيّت» ببخشد و بر پديدهاى جسمانى يا زيستشناختى افزوده شود؛ پديده اجتماعى - فرهنگى ناميده مىشود؛ براى مثال وقتى عامل معنا به يك «كاغذ» افزوده شود، آن كاغذ به اسكناس، كتاب مقدس يا هر نوع برگه بهادار و سندى تبديل مىشود كه او را از وضعيت كاغذ بودن در مىآورد. همين عامل باعث مىشود كه انسان در رفتار خود در برابر آن كاغذِ برخوردار از عامل معنا به گونه ويژهاى عمل كند.
در اين خصوص مشكلى كه انسانها دارند اين است كه با معنا بخشىهاى متفاوت روبه رو هستند و نوعاً مردم جوامع مختلف از اعتبار بخشىهاى يكديگر برخوردار نيستند. حال اين پرسش مطرح است كه منبع و مأخذ معنابخشى انسان چيست؟ پاسخ ساده اين است كه ايدئولوژى و نظام باورها؛ باورهاى انسانها ممكن است منشأ وحيانى داشته باشد يا منشأ غير وحيانى. باورهاى انسانها، با منشأ الهى يا غير الهى مىتواند از سه سطح و صورت و به تعبيرى سه لايه بهرهمند گردد:
1. سطح ايدئولوژيك: اين سطح مربوط به مجموعه معناها، ارزشها و هنجارها به صورت اعتقاد و در ظرف وجود ذهنى است؛ براى مثال اين كه يك انسان شهادتين بگويد و آموزههاى اسلامى را به عنوانى مجموعهاى از آموزههاى حق بپذيرد؛
2. سطح ايدئولوژيك و رفتارى: وقتى افراد و گروهها ايدئولوژى را در اعمال روزانه خود به كار مىگيرند، صورت ايدئولوژى و صورت رفتارى توأمان به اجرا در مىآيد؛ مانند آن كه فرد تازه مسلمان شده نماز بخواند، روزه بگيرد و ساير عبادات و وظايف دينى خويش را انجام دهد؛
3. سطح ايدئولوژيك، رفتارى و مادى: هنگامى كه محملهايى مادى ايدئولوژىها را تجسم و عينيت بخشند، شكل مادى ايدئولوژى نيز محقق شده است؛ مانند ساختن مسجد. 2
نتيجه مىگيريم كه تمام فرهنگ و ارزشهاى هرگروه، شخص يا قومى از سه صورت و سطح فوق خارج نيست. بديهى است كه كاملترين صورت وقتى است كه هر سه سطح و لايه باشند؛ در حالى كه در بسيارى از موارد اينگونه نيست؛ براى مثال مسلمانان و مسيحيانى را مشاهده مىكنيم كه فقط از دينشان، سطح باور و وجود ذهنى را پذيرفتهاند و برخى عمل شخصى خود را نيز با تعاليم دينى خود تطبيق مىدهند، در حالى كه عده كمى براى تحقق عينى آنها در قالب يك تمدّن و اجتماع مدنى فعاليت مىكنند.
در بحث از هستىشناسى نكته مهم، توجه به چارچوب نظرى پژوهش است كه كسى كه به هستى همچون مخلوق خداوند متعال مىنگرد، از نظر منطقى، بايد از رفتارها و محملهاى مادى متفاوتى نسبت به كسى كه نگاهى مادى به هستى دارد بهرهمند باشد، هر چند كه از نظر عملى، ممكن است ميان انديشهها و وجودهاى ذهنى با اعمال فرد و وجودهاى خارجى ملازمه و سنخيت وجود نداشته باشد.
به منظور تدقيق بحث، از آيات قرآن و نيز آموزههاى فلاسفه در بحث حركت و اركان آن، استفاده خواهيم كرد. بنابراين پرسش از مبدأ، رهبرى و مقصد و معاد، پرسشهاى اصلى اين قسمت از بحث است.
1. مبدأ هستى: دو نوع نگاه به هستى باعث دو نوع نگاه به تمام پديدهها، چون طبيعت، انسان، زندگى، قانون، حكومت، حق، هدف، مقصد و حركت هستى، غرايز، اقتصاد، رهبرى و خير و شر مىشود؛ اين دو نوع نگاه به خصوص باعث پديد آمدن دو دسته و دو نوع پديدههاى فرهنگى، اجتماعى مىشود.
نتيجه جهانبينى الهى پذيرش توحيد است. نگاه توحيدى باعث مىشود تا انسان از غيرخدا اطاعت نكند، حكومت و قوانين غير الهى را نپذيرد و طرفدار آزادى باشد. آزادى بشر با اصل توحيد، به اين نحو محقق مىشود كه هيچ انسانى يا جامعه و ملتى حق ندارد ديگران را از آزادى محروم كند يا براى آنها قانون وضع نمايد، زيرا شناخت و درك انسانها ناقص است و بنابراين نمىتوانند قوانينى كه ضامن سعادت و كمال انسان باشد، وضع نمايند. ضمن اينكه اگر قانونگذاران انسان باشند، ممكن است كه منافع فردى، گروهى، قبيلهاى و ... خود را در امر قانونگذارى دخالت دهند. تنها خداوند متعال است كه اطاعت از قوانين او موجب سعادت و كمال مىشود و تنها اوست كه آزادى ما را محدود مىكند.3
اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ؛4 هيچ معبودى جز اللّه نيست. زنده پاينده و نگهدار و نگهبان. او را چرت و خواب نمىربايد. از اوست هر چه در آسمانها و زمين است. كيست كه در نزد او، جز به اذن و رخصت او، شفاعتى كند؟ هر آنچه پيش روى و هر آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، مىداند. و آنان (بندگان) به چيزى از دانش او، مگر آنچه خود او بخواهد، احاطه و آگاهى ندارند. تخت قدرت و حكمرانى او بر آسمانها و زمين گسترده است، و نگهبانى آسمان و زمين او را گران نمىآيد و اوست بلندمرتبه و بزرگ.
آفريدگارى و سيطره تكوينى خدا و دانش بىپايان او مستلزم آن است كه قانونگذارى و تشريع نيز در اختيار او باشد و همگان ملزم به تبعيت از قانون خدا باشند. عبوديت موجودات در برابر خدا مستلزم نفى طاغوت است.5
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ؛6 گروهى از مردم به جز خدا به رقيبان و هماوردانى روى مىآورند، به آنان عشق مىورزند همچون مهرى كه بايد به خدا ورزيد، و مؤمنان راستين، در دوستى خدا شديدتر و استوارترند. اگر آنان كه (با سرسپردگى به غير خدا) ستم كردهاند، آنگاه كه عذاب را مشاهده مىكنند، مىديدند كه قدرت يكسره از آن خداست و عذاب خدا، سخت و سهمگين است (بىگمان از رفتار خود پشيمان مىشوند).
توحيد، علاوه بر آنكه يك بينش فلسفى و عرفانى است، براى مؤمنان عقيدهاى است كه بناى زندگى اجتماعى و فردى آنها بر آن نهاده مىشود.
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ؛7 بگو: چه كسى آنان را از آسمان و زمين روزى مىدهد؟ يا چه كسى شنوايى و بينايىها را در قبضه اختيار دارد؟ و چه كسى بيرون مىآورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟ و چه كسى جهان را تدبير مىكند؟ (در تكوين) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نمىكنيد؟ (و غير او را به اداره امر جهان و تشريع انتخاب مىكنيد؟)
پس از چند آيه، ميان هدايت الهى و غير آن مقايسه كرده، انسانها را به داورى فرا مىخواند:
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهدى إِلّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛8 بگو: از ميان اين شريكان پندارى، چه كسى به سوى حق رهبرى مىكند؟ بگو خدا به سوى حق رهبرى مىكند. پس آيا كسى به حق رهبرى مىكند شايستهتر است كه پيروى شود، يا آنكه خود راه نمىيابد، مگر آنكه رهبرى شود؟ پس شما را چه مىشود؟ چگونه قضاوت مىكنيد.
در سوره آل عمران خداوند به پيامبر دستور داده است كه همه را به سوى خدا بخوان:
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛9 بگو اى اهل كتاب، به سوى سخنى كه ميان ما و شما برابر باشد روى آوريد، و آن اينكه هيچ كس جز خدا را عبادت نكنيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و هيچ يك از ما ديگرى را به جاى خدا، رب و سرپرست و مدبر كار خود نگيرد. پس اگر سر پيچيدند به آنها بگوييد: گواه باشيد كه ما تسليم و منقاد اين رويه هستيم.
يا أَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛10 اى انسانها ، عبادت كنيد پروردگارتان را با آنكه آفريد شما را و همه گذشتگانتان را شايد به تقوا آراسته شويد.
تقوا عمل به دستورهاى الهى در زندگى اين جهان است. خداوند انسانهايى را مبعوث كرده تا دستورهاى الهى را به مردم ارائه كنند و راه هدايت را به آنها نشان دهند. از منظر علماى شيعه اين رهبرى الهى تا پايان تاريخ جريان دارد؛ نبوت، امامت و ولايت در امتداد تاريخ، جريان هدايت الهى را رقم مىزنند.
2. هدايت و رهبرى الهى: فلسفه نياز انسان به رهبرى الهى و وحى اين است كه انسان به تنهايى نمىتواند نيازهاى معنوى خود را فهم و برطرف كند. از اين رو، انبيا آمدهاند به انسان كمك كنند تا استعدادهاى خود را به فعليت درآورد. لازمه اعتقاد به رهبرى الهى و از جمله نبوت، دخالت در سرنوشت اجتماع است. كه هدف انبيا نيز همين بوده است. به همين دليل اگر همه رهبران الهى و انبيا در يك زمان در محلى جمع بشوند هيچ اختلاف و نزاعى ميان آنها رخ نخواهد داد.11 انبيا به دنبال شكستن كنگرهها و كاخهاى ظلم12 ، مسلط بر نفس خويش،13 خدمتگزار مردم،14 جلوه رحمت حق تعالى بودهاند15 و ثبات قدم داشته16 و فروتن17 و ساده زيست بودهاند.18
نه تنها خوبى تودههاى مردم از بركت انبياست19 ، بلكه تمام خيرات عالم اثر انبيا است.20 انبيا عهدهدار تزكيه انسان هستند.
فلسفه ارسال رسل و رهبران الهى، راهنمايى انسانها به اطاعت از خدا و اجتناب از طاغوت است.21 در نگاه الهى سرانجام كار از آن مؤمنان و رهبران الهى است، هر چند كه دشمنى ابليس و پيروانش در طول تاريخ در مقابل خداجويان قرار داشته و دارد.22 با ختم نبوت، رهبرى الهى خاتمه نمىيابد، بلكه در امامت و ولايت تداوم پيدا مىكند. چرا كه خداوند در قرآن راه را بر هرگونه اطاعت غير الهى بسته است.
3. معاد و مقصد: حركت هستى و به ويژه حركت انسان در هستى به سوى هدفى نهايى، يعنى بازگشت به محضر خداوند متعال، است. سعادت قصوا و نيز مجازات مناسب براى برخى جرايم تنها در قيامت امكان دارد. بديهى است فرض معاد و قيامت و اعطاى پاداش به نيكوكاران و مجازات به بدكاران در فرض جهان بينى و هستىشناسى الهى متصور است و الّا مادىگرايان جهان را كهنه كتابى مىدانند كه اول و آخر آن افتاده و همهاش در دنياى طبيعى و مادى خلاصه مىشود.
اعتقاد به معاد باعث مىشود تا انسان در تمام اقدامات خود خداوند و دستورهاى او را در نظر داشته باشد و به خود و ديگران ظلم نكند و از صراط حق خارج نشود. ساحران، پس از آنكه به حقانيت موسى پى بردند، در مقابل فرعون ايستادند و چنين گفتند: «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً؛23 ما از روز قيامت كه روزى گرفته و سياه و دردناك است مىترسيم».
آيه زير جامع مراحل هستى از آغاز تا پايان است:
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛24 مردم چگونه كافر مىشويد به خدا و حال آنكه شما مرده بوديد و خدا شما را زنده كرد و ديگر بار بميراند و باز زنده كند و عاقبت به سوى او باز خواهيد گشت.
پرسشهاى مطرح در حوزه انسانشناسى از پرسشهاى جاودانه در فلسفه سياسى است. پاسخهايى كه به اين پرسشها داده شده باعث مىشود تا تفاوت مكاتب و متفكران در حوزه فلسفه سياسى رقم بخورد. موضعى كه مكتب و حتى هر متفكرى در مباحث انسانشناسى اتخاذ مىكند تأثير مستقيمى در انديشهها و ديدگاههاى سياسى وى خواهد داشت؛ براى مثل پاسخ به پرسشهايى از مبدأ يا مبادى پيدايش و تكوين انسان، ماهيت وجود و روابط وى و نيز غايات، اهداف و آمال انسان، هر چه باشد، دستگاه سياسى ويژهاى را پىريزى خواهد كرد. مكتب يا متفكرى كه مبدأ انسان را الهى مىبيند (إنّا للّه) با متفكرى كه مبدأ انسان را مادى مىبيند دو نوع انديشه و عمل سياسى خواهند داشت. همچنين اگر غايت انسان را الهى بدانيم (إنّا إليه راجعون) يا مادى، باز هم در نوع انديشه و عمل سياسى تجويزى تفاوت حاصل خواهد شد.
پرسشهاى ديگرى كه در حوزه انسانشناسى سياسى از اهميت قابل توجهى برخوردار است مىتواند پرسشهايى از اين قبيل باشد:
1. آيا انسانها فردگرا هستند يا جمع گرا؟ 25
2. آيا انسانها، از نظر آفرينش، سياسى آفريده شدهاند يا غير سياسى؟26
3. آيا انسان در طبيعت اولى خود آزاد، مختار و عقلانى آفريده شده است يا مجبور و غير عقلانى؟27
4. آيا انسان كمال طلب و كمالپذير است يا كمالناپذير؟
پرسشهاى ديگرى از قبيل: بيگانگى انسانها از يكديگر يا همگرايى آنها با هم، عوامل تفرقه و همبستگى، اصالت همبستگى يا تفرقه، برترى يا عدم برترى انسان از ساير موجودات، انسان به عنوان جزئى از هستى يا جزئى ويژه از هستى، فضايل اجبارى و اختيارى انسان، شرافت مادى و معنوى انسان، جايگاه انسان در عالم هستى، ابعاد وجود انسان، غرايز انسان، عقل و نفس، قواى نفس، مراتب نظرى و عملى عقل و هدف دارى انسان، از پرسشهاى مهم و قابل توجه در فلسفه سياسى است.
در اينجا به بحث از ويژگىهاى انسان مىپردازيم؛ با اثبات نظريه ويژگىهاى ثابت و اكتسابى براى انسان، مىتوانيم بر عناصر ثابت و متغير در دين استدلال كنيم.
1. ويژگىهاى ذاتى انسان: ذيل حديث يازدهم كتاب چهل حديث امام خمينى، بحث «فطرت انسان» مورد توجه قرار گرفته است. «فطرت» به معناى خلقت است.28 در روايات اسلامى از «فطرت» تعبيرهاى متفاوتى، از جمله تفسير به توحيد و اسلام، شده است؛ اما از نظر امام خمينى اين احاديث از قبيل «بيان مصداق» و يا «تفسير به اشرف اجزاى شىء» است. امور فطرى در وجود انسان، الطافى است كه خداى تعالى آنها را ويژه انسان قرار داده است و ديگر موجودات يا اصلاً داراى اينگونه فطرتها نيستند يا حظّ كمى از آن دارند.
پيش از شمارش اين فطرتها لازم است به ويژگى اين مسائل فطرى توجه كنيم. به نظر امام خمينى، ويژگى مهم فطريات اين است كه در ميان تمام انسانها مشترك است و با تبدل احوال و تغيير زمان و مكان و تمدن متحول نمىشود:
ببايد دانست كه آنچه از احكام فطرت است، چون از لوازم وجود و هيئات مخمّره در اصل طينت و خلقت است، احدى را در آن اختلاف نباشد. عالم و جاهل و وحشى و متمدّن و شهرى و صحرانشين در آن متفقند. [...] اختلاف بلاد و أهويه و مأنوسات و آرا و عادات كه در هر چيزى، حتى احكام عقليه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطريات ابداً تأثيرى نكند.29
مبناى فطرت باعث شده است تا علماى شيعه به يگانگى ذاتى انسانها حكم دهند. به اعتقاد آنها تمام انسانها از فطرت مشتركى برخوردارند، بنابراين، اصل بر همگرايى، وحدت و يگانگى و صلح ميان انسانهاست و اختلاف و جنگ و نزاع، امورى است كه از سر غفلت به وجود مىآيد.
ولى از امور مُعجبه آن است كه با اين كه در فطريات، احدى اختلاف ندارد - از صدر عالم گرفته تا آخر - ولى نوعاً مردم غافلند از اين كه با هم متفقند، و خود گمان اختلاف مىنمايند.30
راه حلى كه علماى شيعه براى رفع اختلاف و تفرقه بين انسانها ارائه كردهاند آگاهى بخشى است و اين بدان معناست كه آگاهى، رفتار انسان را تغيير مىدهد: «مگر آن كه به آنها تنبّه داده شود. آن وقت مىفهمند موافق بودند در صورت مخالف».31
استدلال اصلى علماى شيعه بر ادعاهاى پيش گفته، علاوه بر احاديث، آيات شريفه قرآن است. از جمله: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُون»؛32 فطرت الهى به معناى خلقت الهى است كه خداوند انسانها را آنگونه آفريده است. عبارت «لا تبديل لخلق اللّه» اشاره به ابدى بودن و غير قابل تغيير بودن اين فطرت دارد، چنانكه كلمه «الناس» اشاره به فراگير بودن اين آفرينش، و بخش اخير آيه اشاره به غفلت مردم از اين آفرينش مشترك دارد.
مهمترين امور فطرى، عبارتند از فطرت بر اصل وجود مبدأ، فطرت بر توحيد، فطرت بر استجماع جميع كمالات آن ذات مقدس، فطرت بر توجه به روز معاد و رستاخيز، فطرت بر نبوت، فطرت بر توجه به وجود ملايكه، فطرت عشق به كمال، فطرت عشق به راحتى، فطرت عشق به حريّت و ... كه بعضى از اينها از احكام فطرت و بعضى از لوازم فطرت است.
از مطالب فوق به دست مىآيد كه انسان كمال طلب است و كمال حقيقى او همان كمال مطلق يعنى ذات مقدس بارى تعالى است؛ از اين رو لازم است. هدايت انسانها به سمت كمال مطلق و بهرهگيرى از فطريات مشترك مورد توجه سياستمداران و رهبران و انسانها قرار گيرد. ويژگى مهم حكومتهاى دينى و الهى محوريت همين آموزههاست.
2. ويژگىهاى اكتسابى انسان: ويژگىهاى اكتسابى بر اين مبناى مهم استوار است كه انسان مىتواند براى زندگى و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود تصميم بگيرد و عمل كند. انسان دو راه پيش روى خود دارد: صراط مستقيم و صراطهاى غير مستقيم، و بر اين اساس انسان مىتواند موجودى الهى و ملكوتى شود يا موجودى شيطانى و جهنمى.
در اين خصوص دو دسته از آيات درباره انسان قابل شناسايى است: آياتى كه انسان را موجودى شريف و برتر معرفى كرده است و آياتى كه او را نكوهش كرده و موجودى پست و حتى پستترين خلايق برشمرده است؛ از جمله موارد ذيل بر وجود انسان، به عنوان موجود برتر، دلالت مىكنند:
1. انسان خليفه خدا بر روى زمين است.33
2. انسان از ظرفيت علمى بسيار زيادى، حتى بيشتر از ملايكه، برخوردار است.34
3. انسان فطرتى خدا آشنا دارد؛ اين آشنايى در عمق وجود او نهادينه شده است.35
4. انسان علاوه بر عناصر مادى، از روحى الهى برخوردار است.36
5. انسان از كرامت و شرافت ذاتى برخوردار است. بيشتر مخلوقات در اين فضيلت با او برابرى نمىكنند.37
6. انسان در مسير خدا در حركت است.38
7. تمام نعمتهاى زمين براى انسان آفريده شده است.39
8. انسان آفريده شده است تا خدا را عبادت كند.40
موارد ذيل از جمله آموزههايى است كه بر وجود انسان، به عنوان موجود فروتر، دلالت مىكنند:
در برخى از آيات از انسان به مثابه موجودى منفى و پست و بلكه در برخى آيات پستتر از حيوانات ياد شده است؛ از جمله:
1. انسان موجودى ناسپاس است.41
2. در صورت بىنيازى طغيان مىكند.42
3. انسان موجودى خود بين و فخرفروش است.43
4. همچنين صفاتى از قبيل ظلوم، كفور، هُلوع، جزوع و منوع براى انسان ذكر شده ست.44 45
صدرالمتألهين در سخنى بسيار مهم براى انسانها درجات و مراتب متنوع و متعددى قائل شده است. به نظر وى؛ انسان به گونهاى آفريده شده است كه استعداد صورتهاى مختلف را در خود دارد، بنابراين مىتواند از ملايكه و فرشتگان الهى به خدا نزديكتر شود و نيز ممكن است از حيوانات فروتر رود.
بدان كه در هيچ نوعى از انواع موجودات، اختلافى كه در افراد بشر يافت مىشود وجود ندارد و اين بدان سبب است كه ماده انسانى به گونهاى آفريده شده است كه در آن استعداد انتقال به هر صورتى از صور و اتصاف به هر صفتى از صفات وجود دارد. برخى از انسانها در مرتبه بهايم هستند و نفس آنها نفس شهوى است و برخى در مرتبه درندگان هستند و نفس آنها نفس غضبى است و برخى در منازل شياطيناند و برخى از نوع فرشتگان، و هر يك از اين اجناس چهارگانه را انواع فراوان و بىشمارى است.46
به نظر مىرسد از ابتكارات علماى شيعه باشد كه اولاً ويژگىهاى اكتسابى را از ويژگىهاى ذاتى جدا كردهاند و ثانياً در ويژگىهاى ذاتى، انسانها را از فطرت الهى ثابت فرازمانى برخوردار دانستهاند.
نظام سياسى در چارچوب تئورى سيستم داراى ساختارها و كاركردهاى تعريف شدهاى است. دلايل ضرورت دولت و نظام سياسى به طور عام و در اسلام به طور خاص، عناصر نظام سياسى، مرزهاى نظام سياسى و شبكه قدرت از مهمترين پرسشهاى مربوط به ساختار نظام سياسى بر اساس تئورى سيستم است؛ چنانكه در حوزه كاركردهاى نظام سياسى پرسشهايى درباره رهبرى نظام سياسى، دامنه قدرت دولت، چگونگى جريان قدرت و مجارى باز خوردهاى نظام مطرح است.47 در اين جا مسائلى از نظام سياسى، كه از مسائل فرازمانى به حساب مىآيند مىپردازيم.
1. نظام سياسى: منظور از نظام سياسى در اين جا دولت و حكومت به معناى عام است. دولت به معناى عام، سازمان قدرت به حساب مىآيد. كه تشكيل شده از افراد، كه با عنوان حاكمان و رهبران از آنها ياد مىكنيم، و نهادها كه هر كدام كارويژههاى خاصى دارند.48
نظامهاى سياسى علىرغم تفاوتها، ويژگىهاى مشتركى نيز دارند. تعريف ما بر اساس همين ويژگىهاى مشترك خواهد بود. مهمترين ويژگىهاى دولتها از اين قرار است:
1. دولتها داراى اقتدار عام و فراگيرى هستند يا لااقل مدعى چنين اقتدارى هستند؛ هر دولتى در حدود قلمرو خود قوانين عام وضع مىكند؛ به عبارتى تفوق حقوقى دارد؛
2. قوانين و مقررات دولتها آمرانه و حاكم بر ديگر مقررات و قوانين در هر جامعه است. به عبارت ديگر توافقى همگانى وجود دارد كه قانون دولت قانون برتر بايد شناخته شود؛
3. كاربرد مشروع قدرت منحصراً در اختيار دولتها است. به عبارت ديگر، فقط دولتها مجاز هستند اشرار و دزدان و سركشان و متخلفان از قانون را مجازات كنند.49
2. نظام سياسى و مسأله مشروعيت: پس از پذيرش ضرورت زندگى اجتماعى براى انسان، ضرورت نظم اجتماعى مطرح مىشود. فرمانروايى سياسى بر بستر نظم اجتماعى مستقر مىشود. در هر فرمانروايى يك نوع «نابرابرى» متولد مىشود. اين نابرابرى كه انسانها را به دو دسته فرمانروا و فرمانبر تقسيم مىكند نيازمند استدلال، استناد و توجيه است. به آنچه اين نابرابرى را توجيه و پذيرفتنى جلوه مىدهد و در واقع مشكل عدم اطاعت فرمانبران از فرمانروايان را حل مىكند «مشروعيت» گفته مىشود.
در طول تاريخ توجيهات مختلفى براى مسأله نابرابرى سياسى صورت گرفته است. در يك تقسيم بندى چهار نوع نظريه در باب مشروعيت ارائه شده است:
1. نظريههاى فرادستى و فرودستى طبيعى؛
2. نظريههاى فرمانروايى معطوف به شناخت خير و سعادت؛
3. نظريههاى فرمانروايى الهى؛
4. نظريههاى فرمانروايى مبتنى بر رضايت.50
درباره منابع مشروعيت نظريات ديگرى نيز ارائه شده است51 كه هر يك به نوعى در طبقهبندى پيش گفته يافت مىشود. علماى شيعه در آثار خود از مشروعيت الهى به تفصيل سخن گفته و بر درستى آن استدلال كردند. از نظر اين علما ساير نظريات مشروعيت يا نادرست است و يا اين كه در مشروعيت الهى وجود دارد؛ براى مثال نظريههاى مشروعيت معطوف به شناخت خير و سعادت در نظريه مشروعيت الهى وجود دارد، زيرا سعادت انسان مهمترين دغدغه كسانى است كه از سوى خداوند به رهبرى جامعه انسانى معرفى شدهاند. همچنين رضايت مردم در نظريه مشروعيت الهى لحاظ شده است، زيرا، نظام اسلامى، بدون حضور و نظر مردم در عالم خارج محقق نمىشود.
نظامهاى سياسى سلطنتى، كه مشروعيت آنها نوعاً از نوع طبيعى (تركيبى از قهر و غلبه و وراثت و نخبگى) است در انديشه سياسى علماى شيعه نفى شده است. آيات متعددى بر نفى مشروعيت مبتنى بر قهر و غلبه و سلطنت و وراثت و مشروعيتهاى ناشى از غير خدا و طبيعت انسانها دلالت دارد؛ از جمله:
1. آياتى كه مشروعيت حاكمانى چون فرعون را نقد كرده و مورد طرد و مذمت قرار داده است.52 در اين آيات به صراحت از فرعون و پيروانش سلب مشروعيت شده و براى خدا و اهل تقوا قرار داده شده است. 53
2. آياتى كه ظلم در آنها نفى شده و بر عدم تعلق رهبرى معنوى و سياسى به ظالمان تأكيد شده است. مشهورترين آيه در اين خصوص آيهاى است كه خطاب به حضرت ابراهيمعليه السلام نازل شده است:
قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمِينَ؛54 ابراهيم عرض كرد اين پيشوايى را به فرزندان من نيز عطا خواهى كرد؟ فرمود: (آرى، اگر عادل و صالح و شايسته آن باشند كه) عهد من هرگز به مردم ستمكار نخواهد رسيد.
در اين آيه، مشروعيت مبتنى بر وراثت صرف و بدون شايستگى نفى شده است. چون حكومت ظالمان مشروعيت ندارد، نبايد مؤمنان با ظالمان همكارى داشته باشند:
فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ؛55 پس اى رسول ما، تو چنان كه مأمورى استقامت و پايدارى كن و كسى كه با همراهى تو به خدا رجوع كرد (نيز پايدار باشد) و هيچ از حدود الهى تجاوز نكنيد كه خدا به هر چه شما مىكنيد بصير و داناست. و شما مؤمنان هرگز نبايد با ظالمان همدست و دوست باشيد وگرنه آتش كيفر آنان در شما هم خواهد افتاد و در آن حال جز خدا هيچ دوستى نخواهيد يافت و هرگز كسى يارى شما نخواهد كرد.
خداوند بر آنان كه عليه مسلمانان و نظام الهى ظلم روا دارند مجازاتهاى سختى مقرر كرده است.56
3. آياتى كه اطاعت از گذشتگان را مورد نقد و مذمت قرار داده است. محتواى اين آيات زير نفى مشروعيت رهبران غيرالهى از سوى خداوند متعال دلالت مىكنند.
إِنَّ اللّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ؛57 خدا كافران را لعن كرد و بر آنان آتش دوزخ مهيّا گردانيد. آنان در آن دوزخ هميشه معذّبند و بر نجات خود هيچ يار و ياورى نخواهند يافت. در آن روز صورتهاشان بر آتش همى گردد و گويند: اى كاش كه ما خدا و رسول را اطاعت مىكرديم و گويند: اى خدا ما اطاعت امر بزرگان و پيشوايان (فاسد) خود را كرديم كه ما را به راه ضلالت كشيدند.
در آيات ديگرى از اين مسأله به صورت يك سنت ياد شده است كه معمولاً مردم به پيامبران الهى مىگفتند ما از آنچه از پدران ما رسيده است دست برنمىداريم و معمولاً در اين سخن ردپاى سياستمداران غير الهى ديده مىشود:
وَ كذلك ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلّا قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وجدنا اباءنا على أُمَّةٍ و انّا على آثارهم مقتدون؛58 و همچنين ما هيچ رسولى پيش از تو در هيچ شهر و ديارى نفرستاديم جز آن كه اهل ثروت و مال آن ديار به رسولان گفتند كه ما پدران خود را بر آيين و عقايدى يافتيم و از آنها البته پيروى خواهيم كرد.
4. آياتى كه بر تساوى ذاتى انسانها تأكيد دارد، تمام مشروعيتهاى مبتنى بر طبيعت و ويژگىهاى ذاتى انسانها را نفى مىكند.
يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ؛59 اى مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبههاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. بزرگوارترين شما نزد خدا باتقواترين شماست.
3. نظام سياسى مشروع: خداوند متعال حق حكومت را به انبيا واگذار كرد. برخى از انبيا همچون حضرت سليمان، حضرت يوسف و پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله حكومت تشكيل دادند و جامعه را بر طبق دستورهاى الهى اداره كردند. در واقع پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله هم ولايت در ابلاغ وحى داشت و هم ولايت در حوزههاى اجرايى و قضايى. وظيفه اجراى احكام و هدايت مردم، پس از آن حضرت به امام علىعليه السلام و ساير امامانعليهم السلام منتقل شد.60
در اين جا، مستندات قرآنى زعامت سياسى انبيا، امامان و فقهاى جامع شرايط را ارائه مىكنيم. ولايت فقيه، به عنوان استمرار حركت انبيا و ائمهعليهم السلام، ولايتى است برخاسته از آنچه در قرآن و روايات با بيان اوصاف و شرايط قابل استنباط و استخراج است. آياتى كه بر نظام سياسى مشروع الهى تأكيد دارد در چند نكته قابل دستهبندى است:
1. آياتى كه بر حقانيت و مشروعيت نظام سياسى انبياى الهى اشاره دارد:
فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ؛61 پس به يارى خدا كافران را شكست دادند و داود، امير آنها، جالوت را كشت و خدا او را پادشاهى و فرزانگى عطا فرمود.
بر طبق اين آيه و صراحت نهفته در آن، منصب حكومت و سياست از سوى خدا به داود عطا شده است:
وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ؛62 پيغمبر آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهى شما برانگيخت. گفتند: از كجا او را بر ما بزرگى و شاهى رواست در صورتى كه ما به پادشاهى شايستهتريم. او را مال فراوان نيست. رسول در جواب آنها گفت: او از اين رو به شاهى شايستهتر خواهد بود كه خداوندش بر شما برگزيده و او را افزونى بخشيده در بسط دانش و توانايى تن و خدا مُلك را به هر كه خواهد بخشد.
در اين آيه نيز گزارش درگيرى و نزاع ميان مشروعيت برخاسته از اراده الهى و مشروعيت برخاسته از تصورات غير الهى را مشاهده مىكنيم و اين مشروعيت الهى است كه مورد تأييد خداوند قرار گرفته است. حضرت سليمان نيز قدرت و شوكت را از خداوند تقاضا كرده است:
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ؛63 گفت: پروردگارا به لطف و كرمت از خطاى من درگذر و مرا مُلك و سلطنتى عطا فرما كه پس از من احدى لايق آن نباشد كه تو بخشنده بىعوضى.
2. آياتى كه از آنها منصب سياسى پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله استفاده مىشود. از جمله در آيهاى مكى آيه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله از خداوند توفيق تشكيل نظام سياسى و جعل ولايت سياسى را براى خود تقاضا كرده است:
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً؛64 و اى رسول ما، دايم دعا كن كه بارالها (هميشه به هر جا روم) مرا به قدم صدق داخل و خارج گردان و به من از جانب خود قدرتى قرار بده كه يار و مددكار من باشد.
همچنين آياتى كه بر اطاعت از پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در كنار اطاعت از خدا تأكيد شده است:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ؛65 اى اهل ايمان، فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت كنيد و چون در چيزى كارتان به گفت و گو و نزاع كشد به حكم خدا و رسول بازگرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد.
علامه طباطبايى نظر برخى از مفسران را كه تكرار «اطيعوا» در آيه را براى تأكيد دانستهاند رد كرده و معتقد است تكرار «اطيعوا» دلالت دارد بر اين كه پيامبر، علاوه بر امور وحيانى كه در اختيار مردم مىگذارد و آنها را بدانها امر و نهى مىكند، اوامرى نيز بر اساس صوابديد خود صادر مىكنند كه خداوند متعال با اين بيان به آن اوامر مشروعيت بخشيده و دستور وجوب و لزوم اطاعت از آنها را داده است.66
در آيه ديگرى بر نادرستى اعتراض به حكم خدا و پيامبر تصريح شده است:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً؛67 هيچ مرد و زن مؤمن را در كارى كه خدا و رسول حكم كنند اراده و اختيارى نيست (كه رأى خلافى اظهار نمايند) و هر كس نافرمانى خدا و رسول كند دانسته به گمراهى افتاده است.
3. آيات امامت، از جمله آيه ولايت68 ، آيه تطهير69 ، و آيه مودت70 . رهبرى الهى در عصر غيبت بر عهده فقهاى واجد شرايط است؛ زيرا فقها نايبان امام زمان(عج) هستند. اين عقيده از انديشههاى فراگير در عصر صفويه، حتى در ميان توده مردم است. آيات فراوانى بر لزوم عادل بودن كارگزاران حكومت اسلامى و امين بودن آنها و نيز عالم بودن آنها به قوانين و دستورهاى الهى دلالت دارد؛ از جمله:
قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ؛71[ يوسف به عزيز مصر ]گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده كه حافظ (امين) و دانايم.
در اين آيه بر شرط علم و دانايى تأكيد شده است.
قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ؛72 يكى از آن دو گفت: اى پدر (خطاب به حضرت شعيب است) او را استخدام كن (منظور موسى است)، زيرا بهترين كسى را كه مىتوانى استخدام كنى آن كسى است كه «قوى» و «امين» باشد.
در اين آيه به صفات امانت و قدرت تأكيد شده است.
إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ؛73 همانا خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبان آنها بازگردانيد و چون در ميان مردم داورى كنيد، به عدالت حكم برانيد.
به نظر برخى از علما مفهوم «حكم» كه در اين آيه آمده است، هم شامل قضاوت، كه شأن قاضى است، مىشود و هم حكومت را كه شأن زمامداران است. براى اثبات اين مدعا به حديثى كه در مجمعالبيان ذيل اين آيه آمده و نيز به آيه ديگرى از قرآن استناد شده است. حديث چنين است: «امر اللَّه الولاة و الحكّام أن يحكموا بالعدل و النصفة؛74 خداوند به فرمانروايان و حاكمان دستور داده است كه با عدالت و انصاف حكم برانند».
اهداف نظام سياسى اسلامى: چيستى اهداف و كارويژههاى نظام سياسى مورد توجه دانشمندان گرايشهاى مختلف علوم سياسى و نيز دانشمندان علوم هنجارى و فرهنگى بوده است. با اين وصف تأثيرگذارى برخى حوزهها در تعيين اهداف و كارويژهها بيشتر بوده است. مؤثرترين حوزه از ديرباز تا كنون فلسفه سياسى بوده است؛ فلسفه سياسى رسالت تعيين خير و شرّ در عرصه نظام سياسى را براى خود قائل است. در جهان اسلام علاوه بر فيلسوفان، متكلمان و فقها نيز در اين عرصه تعيين كننده بودهاند و بلكه فقها نقش بيشترى داشتهاند. در جهان معاصر جامعهشناسان سياسى نيز به صورت فعالى وارد اين عرصه شدهاند. به نظر مىرسد دو گرايش عمده درميان كسانى كه به تعيين هدف براى نظامهاى سياسى پرداختهاند وجود دارد: گرايشى كه دغدغههاى ارزشى و هنجارى دارد و گرايشى كه عمدتاً حالت توصيفى و غير هنجارى دارد. نوع فيلسوفان سياسى، فقها و متكلمان در گروه اول و اغلب جامعهشناسان در گروه دوم قرار مىگيرند. بحث ما از سنخ اول است، در عين حال اشارهاى به ديدگاههاى گرايش دوم مىتواند از جهاتى به ايضاح مباحث دسته اول كمك كند.
1. اهداف و كارويژههاى نظام سياسى: از ديدگاه جامعهشناسان كاركردگرا، به ويژه پارسونز، عوامل همبستگى و استمرار نظام اجتماعى چهار عامل است: ارزشها، هنجارها، نهادها و نقشها. ارزشها غايات زندگى را تعيين و رفتار و عمل افراد جامعه را به آن سمت و سو هدايت مىكنند. چنان كه خواهيم گفت، اين بحث در ميان فلاسفه و فقها مورد تأكيد است. جامعهشناسان كاركردگرا به محتواى اين ارزشها كارى ندارند، بلكه براى آنها كاركرد ارزشها، يعنى ايجاد همبستگى، مهم است. هنجارها در سايه ارزشها به وجود مىآيند و قواعد و روشهاى عمل اجتماعى را به دست مىدهند. هنجارها در قالب نظام حقوقى هر جامعه خود را نشان مىدهند. در حالى كه حقوقدانان از محتواى هنجارها بحث مىكنند، جامعهشناسان كاركردگرا از كاركرد اجتماعى هنجارها گفت و گو مىكنند. نهادها تبلور ارزشها و هنجارها هستند و نقشها مجموعه كارويژهها در درون هر حوزه از نظام اجتماعى هستند كه ارزشها و هنجارها را در درون نهادها اعمال مىكنند.
هر نظام اجتماعى جهت حفظ و استمرار خود بايد اين چهار كارويژه اصلى را انجام دهد: حفظ نظم و همبستگى اجتماعى، ايجاد همبستگى و حل منازعه، نيل به اهداف و انطباق با شرايط. نظام سياسى هر جامعهاى همين چهار وظيفه را انجام مىدهد. ايدئولوژى و قانون اساسى عهدهدار انسجامبخشى و همبستگى اجتماعى هستند، دستگاه قضايى و قوه قضاييه حل منازعات را بر عهده دارند، نظام ادارى عهدهدار تحقق اهداف است و قوه مقننه به كمك قواى ديگر از منظر به روز كردن قواعد و قوانين، كارويژه انطباق با شرايط متغير و جديد را انجام مىدهد؛ چنان كه دستگاه ديپلماسى كشور عهدهدار انطباق با محيط بيرونى است.75
از منظر جامعهشناسان، كارويژه هر نهاد آن وظيفهاى است كه از عهده ساير نهادها برنمىآيد. بر همين اساس جامعه شناسان نهادهايى مانند نهاد حكومت، نهاد خانواده، نهاد تعليم و تربيت، نهاد اقتصاد و نهاد دين را از نهادهاى اساسى و ضرورى زندگى انسان مىداند.76 فيلسوفان سياسى درباره اهداف، اتفاق نظر ندارند، در حالى كه فلاسفه ليبرال بر «آزادى» به عنوان هدف غايى و نهايى زندگى سياسى تأكيد دارند.77 فلاسفه سياسى ماركسيست و سوسياليست بر «عدالت» و جامعه بىطبقه اصرار مىورزند.78 فلاسفه سياسى مسلمان «قرب به خدا» و «لقاء اللَّه» را مقصد نهايى و هدف اساسى مىدانند.79
هدف نظام سياسى از منظر فيلسوفان سياسى امرى است كه تمام اركان و نهادهاى اجتماعى سياسى را جهت مىدهد و همه در جهت رسيدن به آن تلاش مىكنند و نه يكى از نهادهاى اجتماعى مثل نهاد حكومت.
2. كارويژههاى نظام سياسى اسلام: كارويژه نظام سياسى اسلامى، خدمت و وظيفهاى است كه اگر نظام سياسى «اسلامى» نباشد انجام نخواهد شد. از منظر علماى شيعه، كارويژه اساسى نظام سياسى اسلام زمينهسازى براى تقرّب به خداوند است و تمام تصميمات و برنامهها در اين نظام در جهت تحقق همين هدف است. اهداف ديگرى مثل اجراى احكام اسلام و تحقق عدالت از اهداف ميانى به حساب مىآيند. به دليل همين كارويژه است كه دولت اسلامى، در مقايسه با دولتهاى سكولار و غير دينى، بايد واجد ويژگىهاى خاصى باشد؛ در اينجا به مهمترين اين مميزات اشاره مىكنيم:
1. گفته شد كه در دولت دينى، رئيس دولت به اسم (مثل پيامبر و ائمه) يا به وصف (مثل فقيه جامع شرايط) از جانب خدا تعيين مىشود، ولى در دولتهاى غير دينى چنين نيست. رئيس دولت در نظامهاى غيردينى از طريق زور، وراثت، كودتا، انقلاب، نظر بعضى از گروههاى قدرتمند يا رأى اكثريت مردم انتخاب مىشود. البته دولت دينى نيز رضايت مردم را به همراه دارد؛
2. منشأ مشروعيت الهى رهبر و رئيس دولت دينى ايجاب مىكند كه دولت دينى در چارچوب احكام الهى مستقر شود و عمل كند. دولتهاى غير دينى يا بر عقل و خرد بشرى استوارند يا بر خواستهها و تمايلات حاكمان و يا هر دو؛
3. اطاعت از حاكمان در دولت دينى واجب شرعى است: «فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى أنفسهم حرجاً ممّا قضيت و يسلموا تسليماً؛80 نه چنين است! قسم به خداى تو كه اينان به حقيقت اهل ايمان نيستند مگر آن كه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاكم كنند و آنگاه به هر حكمى كه (به سود و زيان آنها) كنى هيچ گونه اعتراضى در دل نداشته و كاملاً از جان و دل تسليم فرمان تو باشند»، در حالى كه اطاعت از حاكمان غير دينى بر مؤمنان واجب نيست و بلكه در فرض اوليه حرام است.
4. معارضه با رئيس دولت دينى عنوان «بغى»، «محاربه»، «نفاق» و ... را به خود مىگيرد و موجب عقوبتهاى شرعى و عقاب اخروى خواهد شد، بر خلاف معارضه با دولتهاى سكولار و غير دينى. از منظر دينى معارضه با دولتهاى ضد دينى پاداش دارد؛
5. قوانين دولت دينى، چون برخاسته از قرآن و احاديث است، ضامن سعادت دنيوى و اخروى انسانهاست، بر خلاف قوانين دولتهاى غير دينى. كتاب خدا و سنت معصومينعليهم السلام اساس قوانين دولت اسلامى است؛
6. مهمترين دغدغه دولت دينى اجراى شريعت و اطمينان از رضايت خداوند متعال است.81
تفاوت ديگرى نيز مىتوان بين نظام سياسى مبتنى بر دين و نظامهاى غير دينى برشمرد، اما مهمترين تمايز و تفاوت در باب رهبران، قانون و اهداف قانون است. در واقع مشروعيت الهى دولت دينى به تمام اجزا، اركان، عناصر و محتويات دولت دينى سرايت مىكند.
با توجه به آنچه گفتيم، برخى وظايف، از قبيل تأمين امنيت، حفظ نظم، تأمين رفاه، آموزش و پرورش و حل منازعه، كارويژههاى «نهاد حكومت» است و دينى يا غير دينى بودن نظام سياسى در آنها تأثير مستقيم نمىگذارد. به عبارت ديگر، وظايف حكومتها دو بُعد دارد: يكى مربوط به وظايف مادى، دنيايى و اقتصادى و معيشتى حكومتهاست كه مشترك بين تمام دولتهاست. بخش ديگر مربوط به مسائل ارزشى و معنوى است كه همين اهداف معنوى به اهداف مادى نيز رنگ و جهت مىبخشد و آنها را هم تحت تأثير قرار مىدهد. اين قسمت در انديشه علماى شيعه مورد بررسى قرار خواهد گرفت. در اينجا برخى از مستندات قرآنى آنها به مثابه مبانى مشترك ميان علماى شيعه بيان خواهد شد. مهمترين اين اهداف به قرار زير است:
الف) هدايت انسان در جهت قرب به خدا: در اين باره آيات زيادى وجود دارد. برخى از آنها را ذكر مىكنيم:
كتابٌ أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلى النور بأذن ربّهم إلى صراط العزيز الحميد؛82 قرآن كتابى است كه ما آن را به سوى تو فرو فرستاديم تا مردم را از هر تيرگى و تاريكى برهانى و آنان را به نور برسانى؛ البته اين رهانيدن از ظلمتها و رساندن به نور، به دستور و اجازه پروردگار آنان مىباشد.
اللَّه ولىّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور؛83 خدا ولى كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنها را از تاريكىها به سوى نور مىبرد.
در آيه اول نورانى ساختن مردم را به رسول اكرمصلى الله عليه وآله نسبت داده و در اين آيه به خدا؛ زيرا انسان كامل، خليفه خداست و به اذن و اراده خدا عمل مىكند و نه به اصالت.84
هو الّذى بعث فى الأميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلالٍ مبين؛85 اوست خدايى كه ميان عرب اُمّى پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات الهى را تلاوت كند و آنها را پاك سازد و شريعت و احكام كتاب آسمانى و حكمت الهى بياموزد با آن كه پيش از اين همه در ورطه جهالت و گمراهى بودند.
الّذين إن مكنّاهم فى الارض أقاموا الصّلوة و آتوا الزّكاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر؛86 آنها (مؤمنان و ياوران الهى) كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيدهايم نماز را به پا مىدارند و زكات را ادا مىكنند و امر به معروف و نهى از منكر مىنمايند.
تعبير «مكنّاهم فى الارض» به معناى قدرت بخشيدن به مؤمنان در روى زمين است و بنابراين به تشكيل دولت و هدف و رسالت دولت و نظام سياسى در نزد مؤمنان اشاره دارد.87
وعداللَّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم فى الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكنّن لهم دينهم الّذى ارتضى لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً يعبدوننى لا يشركون بى شيئاً؛88 و خدا به كسانى كه از شما بندگان ايمان آورد و نيكوكار گردد وعده فرمود كه در زمين خلافت دهد (و به جاى امتهاى گذشته اقتدار بخشد)، چنان كه امم صالح پيامبران سلف جانشين پيشينيان خود شدند و علاوه بر خلافت دين پسنديده آنان را (كه اسلام واقعى است) بر همه اديان تمكين و تسلّط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمنى كامل دهد كه مرا به يگانگى بىهيچ شائبه شرك و ريا پرستش كنند.
آيه شريفه به صراحت يكى از ثمرات تشكيل حكومت صالح را عبادت خداوند و حذف شرك دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ؛89 جن و انس را نيافريدم مگر براى عبادت». اگر عبادت فلسفه آفرينش انسان است، نمىتواند فلسفه تأسيس نظام سياسى اسلام نباشد.
همچنين خداوند متعال در آياتى كه سرگذشت پيامبران را متذكر شده و سخنان آنان را خطاب به مردمشان نقل كرده، اين پيام را از زبان همه آنها به مردمشان آورده است كه:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ربّى وَ ربّكم».90
بنابراين نظام اسلامى موظف است در جهت تقرب مردم به خدا و نفى موانع عبوديت تلاش كند.
ب) خدمت به مردم، اجراى احكام اسلام و به ويژه تلاش براى تحقق عدالت: در اين زمينه نيز آيات فراوانى در قرآن كريم آمده است كه به ناگزير به بخشى از آنها اشاره مىكنيم:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ؛91 رسولان خود را با دلايل روشن ارسال كرديم و با آنان كتاب و ميزان را فرو فرستاديم تا مردم قسط و دادگرى به پا دارند.
قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ؛92[ خداوند به پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله دستور داده است كه ]بگو امر كرده است مرا پروردگارم به قسط.
فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ؛93 هنگامى كه پيامبرشان آمد بين آنان به قسط قضاوت كرده و بدانها ظلمى نشد.
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛94 آنان كه پيروى كنند از رسول و پيغمبر اُمّى كه در تورات و انجيلى كه در دست آنهاست (نام و نشانش را) نگاشته مىيابند (كه آن رسول) آنها را امر به هر نيكويى و نهى از هر زشتى خواهد كرد و بر آنان هر طعام پاكيزه و مطبوع را حلال و هر پليد منفور را حرام مىگرداند و احكام پررنج و مشقّتى را كه (از جهل و نادانى) چون زنجير به گردن خود نهادهاند همه را برمىدارد پس آنان كه به او گرويدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و يارى او كردند و نورى را كه به او نازل شد پيروى نمودند آن گروه به حقيقت رستگاران عالمند.
آيه اخير عمده هدف ما را بر آورده است؛ وقتى وظايف پيامبر امر به تمامى نيكىها و نهى از تمام بدىهاست، وظايف جانشينان او و وظيفه نظام اسلامى منتسب به پيامبر نيز همين موارد خواهد بود. همچنين بزرگترين خدمت به مردم باز كردن غل و زنجيرهاى جهل و گمراهى از افكار آنهاست.
إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ؛95 همانا خدا خلق را فرمان به عدل و احسان مىدهد و به بذل و عطاى خويشاوندان امر مىكند و از افعال زشت و منكر و ظلم نهى مىكند.
بديهى است اين دستور، دستورى عام است كه شامل نظام سياسى اسلامى و رهبران و كارگزاران حكومتى نيز مىشود.
ج) مبارزه با موانع راه خدا و تهديدات موجود بر سر راه جامعه اسلامى: در آيات قرآن عناصرى چون طاغوت، ملأ، مترفين، احبار و رهبان از عوامل سدّ راه خدا به حساب آمدهاند و نامهايى چون فرعون، هامان و قارون در كنار ابليس و حميّت جاهلى و هواهاى نفسانى براى اهل قرآن آشناست.96 جنگ موسى و فرعون، همان جنگ هابيل و قابيل است و جنگ ابوسفيان و پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله همان جنگ يزيد و امام حسينعليه السلام است؛ چنان كه در تاريخ معاصر جنگ محمدرضا پهلوى با امام خمينى با صدام با امام و امريكا با امام. همان جنگ يزيد و امام حسين است. برخى از آيات را مىخوانيم:
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً؛97 و همانند تو براى همه پيامبران دشمنان و مخاصمانى از شيطانهاى انس و جن قرار داديم كه بعضى از آنها با سخنانى فريبنده و خوش ظاهر و جهالتانگيز به بعضى ديگر الهام مىدهند.
محتواى آيه، همانطور كه تاريخ گذشته را توضيح مىدهد، بر وضعيت امروز جهان نيز صدق و تطبيق مىكند كه رسانههاى تبليغاتى جهانى در شكلها و قالبها و با ابزارهاى مختلف و با شعارهاى زيبايى چون دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروريسم سعى مىكنند مردم دنيا را فريب هند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذّابٌ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ ما كَيْدُ الْكافِرِينَ إِلّا فِي ضَلالٍ؛98 همانا موسى را همراه با آيتهايمان و با حجتى آشكار فرستاديم به سوى فرعون و هامان و قارون؛ پس گفتند كه جادوگرى دروغپرداز است. چون حق را از جانب ما به آنان ارائه داد، گفتند: پسران آن كسانى را كه بدو ايمان آوردهاند بكُشيد و زنانشان را زنده نگهداريد. دشمنى و نقشهچينى كافران، گمراه و بىاثر است.
اگر موساهايى نباشند كه در برابر فرعونها بايستند، مردم نمىتوانند ايمان بياورند و اگر ايمان هم بياورند، نمىتوانند ايمان خود را حفظ كنند. بنابراين يكى از وظايف حكومت دينى و اسلامى، كه ادامه دهنده راه انبياست، مبارزه با اهريمنانى است كه مىخواهند سدّ راه خدا باشند.
مبارزه با شرك از ديگر اقدامات دولت اسلامى و متديننان است:
كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ؛99 براى شما مؤمنان بسيار پسنديده و نيكوست كه به ابراهيم و اصحابش اقتدا كنيد كه آنها به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و بتهاى شما كه به جاى خدا مىپرستيد به كلّى بيزاريم. ما مخالف و منكر شماييم و هميشه ميان ما و شما كينه و دشمنى خواهد بود تا وقتى كه تنها به خداى يگانه ايمان آوريد.
تمام آياتى كه پيش از اين درباره امر به معروف و نهى از منكر آورديم و نيز تمام آيات جهاد و آيات مبارزه با شرك و ظلم و بتپرستى، در اينجا قابل استناد است. از اين آيات فقط يك آيه مهم در حوزه داخلى و يك آيه را كه محور روابط خارجى امت اسلامى است ذكر مىكنيم.
قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى؛100 اى رسول ما، بگو به امّت كه من يك سخن شما را پند مىدهم (كه اگر بشنويد و عمل كنيد البته هدايت مىشويد) و آن سخن اين است كه شما خالص براى خدا دو نفر دو نفر با هم يا هر يك تنها در امر دينتان قيام كنيد.
خطاب اين آيه عام است، هم شامل رهبران و كارگزاران حكومتى مىشود و هم شامل آحاد مردم مسلمان.
لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً؛101 و خدا هيچگاه براى كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط قرار نداده است.
مطالب گذشته به دست مىآيد كه مهمترين هدف نظام سياسى اسلام كه در جهت تحقق آن حركت مىكند تكامل انسان و سير الى اللَّه است: «انّا للّه و انّا اليه راجعون». ساير اهداف از قبيل حاكميت دين و قوانين الهى بر اجتماع، اجراى مقررات شريعت، استقرار و تحقق امنيت فردى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و اخلاقى، عبادت پروردگار و نفى شركت و جهالت و هواهاى نفسانى و خدمت به همنوعان، همه كمك كننده به آن هدف مهم است.
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ؛102 اى انسان، تو با كوشش و تلاش پىگيرت در عبادت و خدمت سرانجام نايل به ملاقات با پروردگارت خواهى شد.
1. حجةالاسلام لكزايى، استاديار گروه علوم سياسى موسسه آموزش عالى باقرالعلومعليه السلام
2. ر.ك: آربلاستر، ظهور و سقوط ليبراليسم در غرب ترجمه عباس مخبر؛ حسين بشيريه، انديشههاى سياسى در قرن بيستم (تهران، نشر نى) ج1.
3. ارسطو، سياست ترجمه حميد عنايت (تهران: كتابهاى جيبى، 1364).
4. نظريه هگل در كتاب: عقل در تاريخ، ترجمه حميد عنايت قابل مطالعه است. نيز نظريه هابز در كتاب: لوياتان، ترجمه حسين بشيريه قابل دسترسى است. براى مطالعه نظريه معتزله و اشاعره ر.ك: جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل.
5. امام خمينى با استناد به نظر اهل لغت و تفسير، فطرت را به معناى خلقت به كار برده است.
6. تمامى بحث مربوط به فطرت و ويژگىهاى ذاتى انسان از مأخذ زير اقتباس و يا نقل قول مستقيم شده است: امام خمينى، چهل حديث (تهران: انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام(ره)) حديث يازدهم، ص 179 - 187.
7. همان.
8. همان.
9. روم(30) آيه 30.
10. بقره(2) آيه 30. همچنين بر خلافت الهى انسان در آيات ديگرى از جمله آيه 165 انعام(6) تأكيد شده است.
11. بقره(2) آيه 31 - 33.
12. اعراف(7) آيه 172. همچنين آيات ديگرى از قبيل آيه 173 و نيز آيه 30 روم(30) كه پيش از اين در بحث فطرت آمده بود.
13. سجده(32) آيه 7 - 9 .
14. اسراء(17) آيه 70.
15. انشقاق(84) آيه 6.
16. بقره(2) آيه 29.
17. ذاريات(51) آيه 56.
18. فصلت(41) آيه 51.
19. علق(96) آيه 6 - 7 .
20. هود(11) آيه 10. نيز آيه 12 يونس(10) و آيه 54 كهف(18).
21. ابراهيم(14) آيه 34؛ حج(22) آيه 66؛ معارج(70) آيه 19 و آيه 21 - 22.
22. مرتضى مطهرى، انسان در قرآن؛ على شيروانى، سرشت انسان، عبدالله جوادى آملى، انسان در اسلام؛ محمدتقى جعفرى، انسان در افق قرآن، احمد واعظى، انسان از ديدگاه اسلام.
23. صدرالمتألهين شيرازى، الحكمة المتعاليه فى الاسفار العقلية الاربعه، ج 7، ص 184.
24. براى مطالعه بيشتر ر.ك: محمدحسين طباطبايى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، با پاورقىهاى مرتضى مطهرى؛ الكساندر پيتريم سوروكين، نظريههاى جامعهشناسى و فلسفههاى نوين تاريخ، پ. ترجمه اسداللّه (امير) نوروزى، بخش دوم كتاب.
25. همان، ص 167.
26. بقره(2) آيه 255.
27. سيد على خامنهاى، طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن، ص 38 - 37.
28. بقره(2) آيه 165.
29. يونس(10) آيه 31.
30. همان، آيه 35.
31. آل عمران(3) آيه 64.
32. بقره(2) آيه 21.
33. صحيفه نور، ج 11، ص 81.
34. همان، ج 2، ص 214.
35. همان، ج 11، ص 81.
36. همان، ج 15، ص 217.
37. همان، ج 16، ص 2.
38. همان، ج 13، ص 130.
39. همان، ج 16، ص 268.
40. همان، ج 13، ص 3 - 262.
41. همان، ج 17، ص 20.
42. همان، ص 133.
43. نحل(16) آيه 36؛ اعراف(7) آيه 59 و 65 و 66.
44. غافر (40) آيه 51 و 52.
45. انسان (76) آيه 10.
46. بقره(2) آيه 28.
47. در اين باره ر.ك: داود فيرحى، نظام سياسى و دولت در اسلام (تهران: مؤسسه آموزش عالى باقرالعلومعليه السلام و سمت 1382) ص 14 - 18؛ دانيل دوران، نظريه سيستمها، ترجمه محمدعينى (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامى 1370) ص 19 - 22.
48. آستين رنى در تعريف دولت آورده است: «دولت مجموعهاى از افراد و نهادهاست كه قوانين فايقه در يك جامعه را وضع، و با پشتوانه قدرت برترى كه در اختيار دارند، اجرا مىكنند». آستين رنى، حكومت؛ آشنايى با علم سياست، ترجمه ليلا سازگار (تهران: مركز نشر دانشگاهى، 1374) ص 13.
49. براى مطالعه بيشتر درباره ويژگىهاى دولتها ر.ك: داود فيرحى، پيشين، ص 8 - 12.
50. براى مطالعه تفصيلى اين ديدگاهها ر.ك: جين همپتن، فلسفه سياسى، ترجمه خشايار ديهيمى (تهران: طرح نو، 1380) ص 21 - 81.
51. براى مثل ماكس وبر سعى كرده است تا بر اساس منبع مشروعيت از مشروعيتهاى سنتى، قانونى و كاريز ماتيك ياد كند. ر.ك: ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهرى و ديگران (تهران: مولى، 1374) ص 400 - 401.
52. اعراف(7) آيه 136 و 139.
53. همچنين ر.ك: مثل آيه 83، يونس(10) «إنّ فرعون لعالٍ فى الارض» و آيه 4 قصص(28) «إنّ فرعون علا فى الارض». اين آيات دلالت بر عدم مشروعيت نظام سياسى سركشان و مفسدان دارد.
54. بقره(2) آيه 124.
55. هود(11) آيه 112 و 113.
56. مائده(5) آيه 33 در زمينه نفى ظلم آيات بسيارى هست. آية الله سيد عبدالحسين لارى در رساله مستقلى كه در دفاع از حكومت مشروطه مشروعه نوشته، آيات مربوط به ظلم را گردآورى كردهاست. وجه استدلال چنين است كه در اسلام ظلم حرام است. از طرف ديگر در تكليف قدرت شرط است، از سوى ديگر ظلم موجود در حكومت سلطنتى استبدادى بيشتر از ظلم حكومت مسلطنتى مشروطه است، ما مسلمانهاى ايران مىتوانيم و مقدورمان است كه سلطنت استبدادى را به سلطنت مشروطه تبديل كنيم، پس واجب است كه در جهت تقليل ظلم چنين اقدامى را انجام دهيم. ر.ك: سيدعبدالحسين لارى، رسائل سيد لارى، به كوشش سيد على ميرشريفى (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1377) 3 مجلد رساله «آيات الظالمين». آدرس برخى از آيات به اين شرح است: سوره مريم، آيه 59؛ سوره نساء، آيه 160؛ شعراء آيه 18؛ فرقان، آيه 23؛ آل عمران، آيه 57، 86 و 96. رساله «آيات الظالمين» در جلد يك مجموعه آمده است.
57. احزاب(33) آيه 64 - 67.
58. زخرف(43) آيه 23.
59. حجرات(49) آيه 13.
60. اشاره به آيه شريف 66 سوره مائده دارد كه در برگشت از حجة الوداع در غدير خم بر حضرت ختمى مرتبتصلى الله عليه وآله نازل شد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ».
61. بقره(2) آيه 251.
62. همان، آيه 247.
63. ص(38) آيه 35.
64. اسراء(17) آيه 80.
65. نساء(4) آيه 59.
66. سيد محمدحسين طباطبايى، الميزان (تهران: دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362) ج4، ص 413 - 414.
67. احزاب(33) آيه 36.
68. مائده(5) آيه 55 نيز ر.ك: حسن عباس حسن، الصياغة المنطقيه للفكر السياسى الاسلامى (بيروت: الدار العالميه للطباعة و النشر، 1992 م) ص 265.
69. احزاب(33) آيه 33.
70. شورا(42) آيه 23.
71. يوسف(12) آيه 55.
72. قصص(28) آيه 26.
73. نساء(4) آيه 58.
74. طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن (بيروت: دار مكتبة الحياة) ج 2، ص 135. به نقل از: امام روح الله خمينى، شؤون و اختيارات ولى فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب البيع حضرت امام خمينى) - (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى).
75. ر.ك: حسين بشيريه، جامعهشناسى سياسى (نقش نيروهاى اجتماعى در زندگى سياسى) - (تهران: نشر نى، چاپ دوم، 1374) ص 84 - 88.
76. ر.ك: كوئن بروس، درآمدى به جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: فرهنگ معاصر، چاپ سوم، 1372م).
77. ر.ك: حسين بشيريه، تاريخ انديشههاى سياسى در قرن بيستم؛ ليبراليسم و محافظهكارى (تهران: نشر نى، 1380).
78. ر.ك: همو، تاريخ انديشههاى سياسى در قرن بيستم؛ انديشههاى سياسى ماركسيتى (تهران: نشر نى، 1376).
79. سيد محمدباقر صدر، سنتهاى تاريخى در قرآن (قم: انتشارات اسلامى، بىتا) ص 226 - 246. امام روح الله خمينى، آيين انقلاب اسلامى (گزيدهاى از انديشه و آراء امام خمينى) - (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373) ص 41.
80. نساء(4) آيه 65.
81. براى تفصيل اين بحث ر.ك: داود فيرحى، پيشين، ص 20 - 31.
82. ابراهيم(14) آيه 1.
83. بقره(2) آيه 257.
84. عبداللَّه جوادى آملى، ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت (قم: نشر إسراء، 1378) ص 101.
85. جمعه(62) آيه 2.
86. حج(22 آيه 41.
87. تاصر مكارم شيرازى، پيام قرآن (قم: مدرسة الامام على بن ابىطالبعليه السلام، چاپ دوم، 1375) ج10، ص 35.
88. نور(24) آيه 55.
89. ذاريات(51) آيه 56.
90. در اعراف(7) آيات 59، 65، 73 و 85 اين پيام به ترتيب از زبان هود، صالح و شعيب آمده است. همچنين در مائده(5) آيه 72 از زبان مسيح خطاب به قومش آمده است. در هود آيه 50، 61 و 84 از زبان هود، صالح و شعيب مجدداً تكرار شده است و در نحل(16) آيه 36 خداوند متعال اين پيام را پيام همه انبيا معرفى كرده است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ».
91. حديد(57) آيه 35.
92. اعراف(7) آيه 39.
93. يونس(10) آيه 47.
94. اعراف(7) آيه 157.
95. نحل(16) آيه 90.
96. ر.ك: سيد على خامنهاى، پيشين، ص 79 - 86. در اين صفحات نيروهاى معارض حركت انبيا از منظر قرآن بررسى شده است.
97. انعام(6) آيه 112.
98. انشقاق(84) آيه 6.
99. غافر(40) آيه 23 - 35.
100. ممتحنه(60) آيه 4.
101. سبأ(34) آيه 46.
102. نساء(4) آيه 141.